اولین دیدار (2)

ساخت وبلاگ

بعد از نوشتن شعر ُ‌ برگشتم سمت چهار راه آبرسان ُ کمی استرس داشتم یه جوری بودم ُ  موقع برگشتن گوشی پریا از دستش افتاد ُ کمکش نکردم که گوشی رو از رو زمین بردارم ( تنها باری که از خودم متنفر شدم ) شاید بخاطر اولین دیدار بود که قبلا تجربه نکرده بودم ( هم اولین دیدار با یه نفر هم اولین دیداربا پریا) از کنار شیرینی فروشی تشریفات و پاساژ اسکان رد شدیم ُ  سر چهارراه از هم جدا شدیم ( قبلش به پریا گفتم این آخرین ارتباط ما باشه و اونم قبول کرد) من رفتم سمت ابوریحان و پریا برگشت خونه .

فردای این روز دوباره اس دادم به پریا که میخوام ببینمت ُ دوباره اومدیم همون سر جای دیروزی ُ‌ این بار استرسم خیلی بیشتر بود طوری که پریا متوجه شد ُ‌ یه کمی با هم قدم زدیم .

من تند تند می گفتم دیرم شد میخوام برم .

به قول پریا خیلی افاده ای شده بودم ( خودمم نمی دونم چرا ).

از پریا آدرس یه کافی نت  رو پرسیدم ُ  گفت اونور چهار راه آبرسان کافی نت باران هست .

میخواستم برم نتیجه کنکور ارشد م رو بگیرم .

نمی دونم چی شد به پریا نگفتم چرا میخوام برم کافی نت و اونم ازم نپرسید ( کاش می پرسید تا با هم می رفتیم )

کافی نت و پیدا کردم ُ سر خیابون اصلی بود ُ‌ ( دوتا درخت داخل کافی نت بود )مشخصات شخصی خودمو به همراه شماره داوطلب و ... گفتم کارنامه رو پرینت گرفتن بهم دادن ُ‌ بدون اینکه نگاش کنم از کافی نت زدم بیرون ُ‌ چند متر اونور تر نگاش کردم

دیدم بعله ُ‌ ارشد حسابداری قبول شدم .

نمی دونم من زنگ زدم یا پریا زنگ با هم حرف زدیم و من برگشتم سمت ابوریحان ...

صبح جمعه از شهر اولین ها ُ  بعد از اولین دیدارم زدم بیرون و شهر تبریز و ترک کردم ُ بعد ازاون خیلی دلم هوای تبریز و پریا رو کرده اما شرایط برام فراهم نشده که برم تبریز .

عاشق تبریز و مردمش هستم ُ‌ از ته دل همشونو دوس دارم .

و این قصه همچنان ادامه دارد

+ نوشته شده در  جمعه پنجم آبان ۱۳۹۶ساعت 18:14&nbsp توسط سعید  | 

پریا...
ما را در سایت پریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpariaaa بازدید : 209 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 15:02